این هم از این ...
.
منظورم این دوروزِ ...
.
چقدر زود گذشت عاشورایِ پارسال تا عاشورایِ امسال ... و احتمالاََ عاشورای سال بعد ... !
.
بچه هیئتی نیستم !
هیئت هم نمیرم ...
عزاداری هم نرفتم این مدت ...
و این به نظرم برمی گرده به اینکه چقدر لیاقت داشته باشی ...
..
.
نمیدونم فقط من این حس رو دارم یانه !اینکه یه حجابـی ، چرده ای، دیوار یا یه فاصله مانندی چیزی بین خودشون و امام هاشون ، امام حسین اِشون ، امام زمان اِشون هست ...
.
نباید باشه ها ! قرار هم نیست که بمونه برا همیشه !
ولی حالا که نباید باشه هست ...
خیلی هم اذیتم میکنه که نمیتونم کاریش کنم ... انگار اصلا زورم نمیرسه بهش تا برش دارم !
اینکه این دوروز بگذره ...
یه هفته هم از روش بگذره و تو هیچ استفاده ای ازش نکرده باشی!
و تازه یادت بیاد که رفت ! رفت تاسال بعد ... تازه اون هم به قید حیات ...
تازه معلوم هم نیست که ازش استفاده کنی یانه!
اگه همینطوری نره ..
همینطوری از دستش ندی ...
.
.
.
+سبک نوشتنش متفاوت شد !
++از هوایِ اینجا دلم میگیره ...
+++شایدم از اینکه سه هفته باید خوابگاه بمونم دلم میگیره ...
.
.