.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

نسبت به پست قبل دو درجه حالمان بهتر است ...

شکر خدا !

.

بگذارید از این چند روز سپری شده بگویم ! با همه شیرینی ها و تلخی ها و روز مرگی ها!

.

به نام خدا

از شب یلدایِ اول(!) شروع میکنیم ! ( اول بگم فازش چی بود که لوسش کردو شد دوتا یلدا ؟! :| بگذریم  :دی )

دومین شبِ یلدایِ خوابگاهی رو گذراندیم !

نمی توانم بگویم پارسال بهتر بود یا امسال ! یا حتی سال قبلش در کنار خانواده !

اما میتوانم بگویم یکی از بهترین ها بود !

کنار رفقای دوست داشتنی و

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرفی که شاهدش بودیم آن شب !

بله !

کاشو برف اومِد بالاخره :دی

.

دومین شبِ یلدا را با همان دوستان به خارج از دانشگاه رفتیم ... دم دمای باغ فین!

و جای شما بسیار خالی باقالی خوردیم با نون بربری !:دی

بعد عم آب هویج خوردیم نه یک لیوان بلکه حدوداََ یک تاغار (؟!:|)

بازهم جاتون خالی خواستیم بریم سینما و فیلمِ(من نمیگم کسایی که دیدن و رفتن میگن مزخرفِ)سلام بمبئی رو ببینیم که خدا نخواست و نشد! چرا؟!

کیف پول بنده گم شد!

البته همان شب و طی چند زیرکانه(!) یافتیمش ! در اتوبوس جامانده بود! اما جان گرفت ! داشت هویتمان برباد میرفت ! والا! :|

.

این وسط همان پروسه ی حال بد شدن رو هم داشتیم ...

.

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ...

.

یکشنبه این هفته فیلم #یتیم_خانه_ایران رو دیدیم ..

فیلم که نگوییم فرا فیلم بهترنامی است !

از هرچه بگوییم برایش کم گفتیم ...

ببینید ! بفهمید ! دست بجنبانید !

.

دوشنبه هم که دیگر نگوییم!

سین جان رو دیدیم ! ^_^ نزدیک دانشگاه!

حالمان رو کمی بهتر کرد قربان دستش!

البته خوب بلد است چطور حالمان راهم بگیرد :|

دیوانه ی من! :)

.

الان هم که خدمت شماییم نه از سر بیکاری و دلتنگی و اینهاست !

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون ! داریم پروژه مینویسم دیگه رد دادیم :|

گفتیم بیایم و این حال خوب را با شما قسمت کنیم!

^_^ :|

.

موضوع پست بعدی : #مسئولیت_پذیری :)

الف_ لام _ ناز :)

آدم وقتی حرف داره دهنش بیشتر بسته میشه ..

دهنت یه قفل بزرگ میخوره ..

کلمه ها بیشتر گم می شن

بیشتر از تو دستت لیز میخورن ..

توی دندونات گیر می کنند و نمیان بیرون ...

حرف دارم ..

قد یک ماهی که نتونستم حرف بزنم ..

قد ساعت هایی که کم آوردم ...

.

حرف که هیچی !

حتی جیغ هم نمیتونی بزنی ...

نمیتونی داد و بیداد کنی ..

.

داد و بیداد هم نخواستم!

نمیتونی بشینی یه جا و آروم اشک بریزی ...

گریه کنی های های !

.


بگی هی!

هی تویی که زمین و زمون منو بهم ریختی

جونمو به لبم رسوندی ..

تویی که میگی خودم باید یه کاری کنم ...

حالا قد دودیقه بشین گوش کن !

ببین با تواما!

.

الان من همون آدم مهر بر دهان خورده ام ..

مهر سکوت

مهر خفگی

مهر اشک نریز و هیچ نگو ...

.

حتی الان که میخوام اینو بزارم حجم نتم تمام شده داخل خوابگاه ...

از نت یکی دیگه وصلم ..

یعنی چی ؟

از گلوی یکی دیگه دارد فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریاد میزنم ...

این یعنی چی ؟!

یعنی

یعنی حرف نزن

.

هیس ...

حزفی نزن .


الف_ لام _ ناز :)