.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

یادمه یه زمانی بلاگ اولین صفحاتی بود که باز میکردم ..

وبلاگ گردی و خوندن خاطرات و نوشته های بقیه از آرامش بخش ترین فعالیت هام بود ..

نمیدونم از کجا به بعد این ترک شد ! ولی فکرکنم چندماهی شده ...

حتی آخرین پستم رو که دیدم و یادم اون خاطرات افتادم بهش خندیدم ... !!

.

چقـــــــــــــــــدردلــــــــــــــــــــــــم تنــــــــــــــــــــــــگ شده بود !!!

.

یکی بگه مگه مجبوری !!

هم آره هم نه !

یکم هم وقت نکردم حقیقتاََ !!

.

خیلی اتفاقات افتاده و می افته که نیاز به گفتن و باز نویسی داره !

گاماس گاماس ! :دی

.

 دیشب یه اتفاقی افتاد !

یه مردی رو دیدم که خیلی عجیب بود ! و وقتی اون موقع شب دیدم راستش ترسیدم..

ولی شاید اگه روز می دیدمش شاید نمیترسیدم!

موهای بلند و کاپشن ترسناک (یادم نیست راستش!) با یه جفت نیم بوت که پیکسل پرچم آمریکا روش بود ..

به مامانم گفتم نکنه مثلا جاسوس ماسوسیه!!

.

بعد فکرکردم که چقدر آدم هایی که توروز میبینیم ممکنه تو شب ترسناک بشن

و اینکه چقدر قبل ترها از شب وحشت دارم ..

و به این نتیجه رسیدم که هنوزم دارم !


+ اینجا + دفترخاطراتم = فیلم نامه ی زندگی من!:)

#از_آبان_میترسم ...

Image result for ‫عکس خاص‬‎
الف_ لام _ ناز :)

نظرات  (۵)

۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۹ یک دختر شیعه
من از مهر بیشتر میترسیدم
: )
پاسخ:
کلا پاییز حسِ بد حسی بهم میده!
ولی آبان ... !
۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۱۷ یک دختر شیعه
منم هم متاسفانه !
اصلا دوستش ندارم دلگیره
پاسخ:
متاسفانه واقعا !

خـــــــــــــــــــیلی دلگیره! :(
خیلی خوشحالیم از برگشتن‌ـتون ... :) 
حداقل سه ماهی حس شد جای خالی‌ـتون! انشالله که اینبار حضورتون مستدام ... :)

میدونم که بعضی چیزا رو نمیشه فراموش کرد؛اصلا ... ولی امیدوارم زندگی جوری چرخش براتون بچرخه که ترس ‌ـتون از آبان رو کمی فراموش کنید :)
پاسخ:
ممنونم از لطفت ! :)

ان شاالله ...
.
همش هم ترس نیست ! یه وقت های خاطره های بدی که به جای میمونه باعث میشه از آبان ترسید! که دیگه اتفاقات بدی نیفته ! :|
۱۸ آبان ۹۵ ، ۰۸:۱۰ یا فاطمة الزهراء
کلا تاریکی وهم آوره
تو جنگل که دیگه هیچی بالای جان میشه
پاسخ:
تا حالا تاریکی تو جنگل رو تجربه نکردم ..!:|

سلام..هعی یادش بخیر چقد منم حسرت اون روزا رو دارم رورهایی که هنوز این مردم غرق تلگرام و نت و واتساپ نشده بودند ساعت ها میشستم پای خاطرات دیگران رو خدندن و خاطرات خودم رو نوشتن و چقد خوشحالم .😘
پاسخ:
سلام
اصلا این جور نوشتن یه چیز دیگه اس ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">