.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

:)


حالا من هر چقدر هم بگم از شبِ یلدا بدم میاد کسی قبول نمیکنه که!:|

خودِ اون شب یه طرف ... رسم و رسوماتِ یک نو عروس در فامیل طرفِ دیگر:||

نو عروس = همسر پسر دومِ خاله جان :)

.

چقدر از این دست مهمانی ها بیزارم ... !

.

البته خوب بودن فامیل هایِ سین جانِ عروس تلخی رو کمی ملایم می کنند در حدِ 60  درصدِ شکلات تلخ !

.

دختر خاله ی عزیزمان می گوید سین جانِ ( چندسال قبل ) از بعد از طلاق اَش حال اِش خوب نیست ..

ولی هنوز می خندد ...

 و میم جانِ عزیزم که چند ماهی ندیدم اَش هم بدتر ...

من حال اِش رو کمی درک میکنم ...

در آن مهمانی جایِ میم جان اَم کنار سین اِش خالی بود ...

.

قسمتِ جالبِ اون شب این بود که فالی برایِ تک تک افراد گرفته شد که خودِ نوعروس ترتیبِ نوشتن اِش رو داده بود !

فالِ طنز (!) داشت !

فالِ خوردنی (!) هم داشت !

فالِ کمی جدی هم داشت !

 وبعداز این ، پدرِعروس(...) فالی از حافظ برایِ شخص می گرفت و می خواند ... !

.

و فالِ من :

برو ای گدایِ مسکین درِ خانه یِ علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

و فالِ حافظ اَم :



تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد


سلامت همه آفاق در سلامت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد


جمال صورت و معنی ز امن صحت توست

که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد


در این چمن چو درآید خزان به یغمایی

رهش به سرو سهی قامت بلند مباد


در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد

مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد


هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند

بر آتش تو به جز جان او سپند مباد


شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی

که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد


+ امیدوارم دچار خود سانسوری نشده و نشوم ... !!:)) :||

الف_ لام _ ناز :)