اینکه من عادت دارم در تمامیِ ساعات حس هایِ تضادم رو باهم داشته باشم ویه جور سخت تحمل کنم ، چیزِ جدید نیست ...
.
ولی الان که دارم هم خوشحالی و هم ناراحتیم رو باهم تحمل میکنم واقعا برام درد آوره ...
.
ظاهراََ به زودی طلاقـی در نزدیـکیِ من رخ می دهد !
این برایِ من از هر جهت زجـرآوره ...
اینکه من به شدت خانومشو دوستش می دارم ... :(
.
هیچ وقت دلم نمیخواست براشون این قضیه اتفاق بیفته ...
.
لیـلی و مجنونِ ظاهریِ قصه ی ما ... :|
شاید هم خودم ، به خاطر حسِ بدی که نسبت به ازدواج دارم ، واین اتفاق ، حالا بیش از پیش درگیــر بشم ...
ولی
راضیم به رضایِ تو :)
درستش هم همینکه
راضی باشی به رضایه خودش
بروزم