و شاید آخرین نوشته ی سال 94 ...
.
94 خوب بود .
ورودیِ 94 دانشگاه ،
جهـاد اکبـر( مشهـد ) 94 ،
و
راهیـان نور 94 ...
البته صد در صد بینش کلـی اتفاق خوب دیگه هم بوده !
بدترین اتفاقش هم میشه طلاق سین جان و میم جانِ من ...
صد البته اتفاقات بد دیگرهم داشته ...
ولی سال 94 خیــــــــــــــــــــــــــلی خوبــــــــــــــــ بود !
.
از راهیان 94 بگم
خیلی خوب بود !
البته اگه قسمت های داخل و اتوبوسشو بزاری کنار !:دی
قدم گذاشتن روی خاکـی که غرق در خون شده
جایی که آدم های بزرگ ، پا گذاشتند
کسایی که از اونجاها به آسمون و اوج رفتند ...
خیلی سخت نیست
با یه دودوتا چهارتای فراتر از ریاضی میشه رسید ...
#عهد_بستم .
.
.
دیشب ، شب آخرین چهارشنبه ی سال بود ...
مجموعه خاطرات تلخ ، تلخیش مثله شکلات تلخ هاست ، دوسشون داری ...
هی مرورشون کنی
هی بگی
هی بهشون سر بزنی
مثله خاکستر زیر آتیش ، چندوقت یه بار گُر بگیرن و همه ی وجودتو بسوزونند ...
.
شاید دیشب برای آخرین بار مرورشون کردم ...
دلم میخواست از اولِ اولش باهم مرورشون کنیم که ... .
میم جانِ قدیم من ، دیگه میم جانِ من نمیتونه باشه !
نمیخواستم باشه ، حالام نمیتونه باشه ...
شاید دیشب برای آخرین بار باهم حرف زدیم .
مثله همیشه دوست داشتنی بود ...
.
.
دیدی انگشت کوچیکه ی پا اضافیه بعضی وقتا ؟!
آهان
قلب یک دختر هم میتونه بعضی وقتا براش اضافی باشه
یه بار اضافی سمت چپش ...
تاوان سنگینیه این بار اضافی رو تنگ شدن گلوش میده ،
پر از اشک شدن چشماش میده ...
.
این بار من بودم که چمدان می بستم
همه چیز را برداشتم
حتی دوستت دارم های نگفته ات را
پشت دیوار اتاقت منتظرت بودم
طاقت نیاوردم ،
نگاهت میکردم
دزدکی و کوتاه
کم بود ولی کافی بود
دل خوش به اینکه کنارم هستی
دوری ما به اندازه ی یک دیواراتاق بود
همین .
اما غافل ازاینکه
اتفاق از اتاق می افتد ... .
.
#قرار_نیست_بهش_فکر_کنم
.
کاش جوری نبودم که بقیه بگن
_ تو بیشتر از هرکسی خوبی ... .
.
.
.
+95 خیـــلی سالِ خوبیـه .
به من قول داده :) دست پر بیاد !
منم قراره با آغــوش باز تحویــلش بگیــرم :)