.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

.:: تـا تلآقــیــ دو نــگـاهــ ::.

یکـــ تو وسط زندگی اَم گم شده است .

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


یاس می گوید حســین

احساس می گوید حسیـــن ...

.

.

منتقم کربُبلا مهدی بیا ، مهدی بیا

به خاطرِ راس حسین به نیزه ها مهدی بیا ، مهدی بیا

.

.

.

دعاگوتون هستم :)


دعام کنین :)

الف_ لام _ ناز :)

 

من اینجا هستم !



دانشگاه + جوِ جدید + کلـی اخلاقیات و خلق وخویِ متفاوت  = همون چیزی هست که میخواستم !

( کلا بهم میگفتن که باید روانشناسی میخوندی از اول :| نه مهندسی ! )


یک ماهِ سختی رو پشت سر گذاشتم ... !

ولــی

راضی اَم از خودم !

.

با اون چیزی که میخواستم و دیدم ، خیلی فاصله داره !

.

بهش عادت کردم !

حتی فکر انتقالی یا مهمانی هم نیستم ! البته فقط من نیستم !! :)

.

خوابگاهیِ هستم ! :)

هم اتاقی ها رو هم دوستشان می دارم !

.

کلاََ فعلا همه چی بر وفقِ ( الف_لام_ناز!) هستش !

خداروشکر !

.

.

+پست درمورد یه چیز دیگه بود ، یه چیز دیگه شد !

++ آدم کمی هارو نباید ببینه ! از شرایط بقیه باید درس بگیـره :)

+++امیدم آرزوست !:دی :)

* دعاگوتونم ، دعام کنین !:)

الف_ لام _ ناز :)


من یک آدم مذهبـــــی نیستم ،


ولــی ؛


یک سال را به خاطر یک مــــاه زندهـ اَم  .


+

نماز صبح +  زیارت عاشورا + چای روضه

!

الف_ لام _ ناز :)

سین _لام _ الف _ نون !


:)

همیشه سعی کردم آدم منطقی باشم ، البته نمیشه از این گذشت که هرچی هم که باشه من یک دخترم !

شاید بعضی جاها احساسم بر منطق غلبه کنه و منو ضایع کنه!:|

اینکه کمتر جایی میشه حرفی بزنم ،

اینکه بیشتر گوش میکنم ،

اینکه سعی میکنم هرکسی بهم حرفی زد ، خودمو بزارم جاش و بفهمم چرا بهم اینو گفته ،

اینکه بعضی جاها حرف خودمم نمیزنم !

همه ی اینا اذیتم میکنه !

.

ازاین بیشتر آدم هایی اذیتم می کنند که ندونسته حرفی می زنند وقضاوت نابه جا می کنند ...

البته این آدم ها همه رو اذیت می کنند!... منو یکم بیشتر!

.

.

خیلی بریده بریده حرف زدم !

ولی حداقلش اینه یه جایی گفتم ...

:)

اوصولا به رویِ خودم نمیارم ! ولــی ... !!


الف_ لام _ ناز :)

دیروز

مامان : پنج شنبه هفته دیگه  ، صبح ،قرارِ  بریم با خاله اینا بیرون ، بیا !

من : سکوت :)

امروز

مامان : هفته دیگه نخواستی هم نیا ، نمیریم

من : چرا ؟!

مامان : حالِ خاله خوب نیست ... دخترِ بیچاره ...

من : سکوت ...

.
طلاقِ داره اتفاق می افته ...
 " میم جانِ"من حال اِش خوب نیست ... ولی هنوز می خنده ...

.
و شعر ...

برگشته بودی بشکنی من را، شکستی!
این زخم ها جز بانمک درمان نمیشد
ممکن نبود اصلا مرا از نو بسازی
تا این خرابه کاملا ویران نمیشد!


کارش به طغیان میکشد رودی که یک سد

راه وصالش را به دریا بسته باشد

اما اگر دریا نخواهد رود خود را...

اما اگر رود از دویدن خسته باشد...


می ترسم و اصلا برای تو مهم نیست

لعنت به این دلشوره های دخترانه!

حالا کجایی با تعصب پس بگیری

بغض مرا از دیگران شانه به شانه؟!



دیگر حواس پرت من پیش خودم نیست

یادم نمی ماند تمام حرف ها را

مادر نمی داند که دلتنگ تو هستم

وقتی نشسته می گذارم ظرف ها را



ازخانه بیرون می زنم در کوچه ها هم

دنبال ردپای تو دربرف هستم

گم می شوم دربین عابرهای این شهر

این روزها یک دختر کم حرف هستم


هر بار بادی آمد از شهر تو گفتم،

شاید همین از بین موهایش گذشته

تومثل دنیای منی، هرچند دنیا

اینروزها از خیر رویایش گذشته


شاعر شدم تا درخیابان های این شهر

با این جنون لعنتی درگیر باشم

آهو همیشه در پی یک تکیه گاه است

ترجیح دادم درنبودت شیر باشم!


+ رویا باقری
الف_ لام _ ناز :)


فصلِ کوفتِ دوست داشتنی ، بـــرو ، زودتر ... !

الف_ لام _ ناز :)

از متنِ این پست دلم گرفته ...

الان فهمیدمش ! :)

.

.

جمعه گذشته ، مسیرِ دوساعته رو با دوستم وخواهر 4 ساله اَش همراه بودیم !

بچه های هم سنِ وسال الهه ، خیلی دوست دارن کسی با تمتم وجود به حرفاشون گوش بده !

منم که دیـــــوانه ی بچه ! اونم از خداش بود !

.

از هر دری گفت تا رسید به :

+ خاله ؟

_جانم ؟!

+ ماشینِ بابات چیه ؟!

_ سکوت

+ نگاه

_ ماشین نداره ( من در دلم : با هواپیمایِ شخصیِ زمینی رفت  ... )

.

بچه اَس و قطعا هیچ منظوری نداره !

اما من ... :(

.

12 سالی هست که لغت " بــابــا " از دایره لغاتم حذف شده ...

به جاش بعدِ گفتنِ " بــابــات " ، یه حسرت اومده ...

.

.

.

پ.ن: اشک ...

الف_ لام _ ناز :)
سلامـ :)

.
نمیدونم تاحالا طعم یک هفته ( کمتر !) بی نتی رو چشیده اید یا خیر !!
و
ولی ما هم چشیده و هم دیده و هم خورده و... :دی !!

.
نمیدونم چرا وقتی همه چیز میتونه خوب پیش بره ، بد میشه !
واقعا نمیفهمم!
بهترین موقعیت ها همیشه بدترین خاطرات رو برام میسازن !!
این را هم به فالِ نیک گرفتم !
( غیراین کاری ازدستم بر نمی اومد !!)


.
این روزا سخت میگذره ! ولی خوش میگذره !:) :دی
.
خیلی کار برایِ انجام دارم که باید لیست کنم باز !
مثلِ سر زدن به رفقایِ قدیمی !

.
با تمام شاید خوبی هام (!) بی معرفتـــی اَم رو که خودم به حساب چیزایِ دیگه میزارم(!) قبول دارم !

.

ساده میبینم تورا هر شب به رویایی که نیست
میزنم دیوانه وار دل را به دریایی که نیست

مینش
ینی در برم محو نگاهت میشوم
بیخیال از غصه و تشویش فردایی که نیست

در کنار جوی آب و سایه ی آن بید مست
عشق بازی میکنیم در دشت و صحرایی که نیست

میزنم یک جرعه می از ساغر مژگان تو
جسم و روحم مست آن چشم فریبایی که نیست

هر شبم را تا سحر سر گشته ی کوی تو ام
مانده ام در حسرت رویای زیبایی که نیست

میسپارم دل به دستم مینویسم خط به خط
از معمای وصالت با الفبایی که نیست



+ شعر و عکسش بدون شرح :)
الف_ لام _ ناز :)